۲۲ آذر ۱۳۹۱

پاپیون

رمان پاپیون را  می خوانم، در هنگامه جنگ جهانی اول است و پاپیون برای چندمین بار فرار کرده، در یک جزیره دیگر با یک وطن پرست فرانسوی بحث می کنند. وطن پرست از دفاع  از خاک و ناموس و این ها می گوید.
 و می گوید: حتی زندانی ها هم باید برای دفاع از فرانسه و مستعمراتش  از خود گذشتگی کنند.
پاپیون فکر می کند  واقعا برای چه باید از خود گذشتگی کرد، برای سلولی که در آن زندگی می کنیم!
فکر می کنم واقعا آدم های آزاد که در کشورهای آزاد زندگی می کنند،‌ بطوری که دل بستگی هایشان تحقیر نشده یا ممنوع نشده است. چه چیزهایی زیادی  برای دفاع کردن دارند.

ته نوشت: از طرف انجمن وبلاگ نویسان آزاد ( یا یک همچین چیزهایی) برایم پیغام گذاشته اند که در این روزها که به چهلمین روز مرگ مشکوک وبلاگ نویسی به نام ستار بهشتی! نزدیک می شویم. در مورد او چیزی بنویسم.
والله من این آدم را نمی شناسم، نمی دانم در موردش چه باید بنویسم؟ شاید اگر در زندان به آن وضع مشکوک و عجیب مرحوم نمی شد  هیچ وقت هم نمی دانستم که او کیست و کجاست و چه می نویسد.
ضمن آن که با خودم عهد کرده ام برای حفظ جانم هم که شده دور نوشتن چیزهای این چنینی را قلم بکشم. 
بنابراین شرمنده نمی توانم چیزی در مورد او بنویسم. تنها چیزی که می توانم بگویم این است که اسم و فامیل قشنگی دارد. و چه خوب است قبل از این که آدم ها را گرفتار کنیم به اسم و فامیلشان توجه شود که این قدر قشنگ نباشد.

۹ نظر:

ناشناس گفت...

فکر میکنم اسم اون کتاب پاپیلون هست.

مهتا گفت...

واقعا..

ناشناس گفت...

ما حکومتی ها وقتی می بینیم شما انبوه مردم فهیم از مایی که مثل سگ از شما می ترسیم ، حساب می برید ته دلمان قند آب می شود.شما اگر فوت کنید ما نیست می شویم ولی حتی جرات ندارید توی اتاقهایتان حرف دلتان را بزنید. این است که ما روز بروز سنگرمان را جلوتر می آوریم

ناشناس گفت...

تفاوت پاپیون را با ستار بهشتی اشاره نکردین. آیا اگر پاپیون به وضع ستار بهشتی دچار می شد می توانست همچنان وطن پرست بماند؟ می توانست اصلا بماند تا در مورد یک چنین ایده ای فکر کند؟ آیا آن موقع که پاپیون در زندان بود از این اتفاقات مشکوک و عجیب پیش نمی آمد؟

ناشناس گفت...

خار خاری عزیز می بینم دست به عصا شدی!
مثل قبل نمی نویسی

خارخاسک هفت دنده گفت...

امیدوارم آنها که نباید هم مثل تو فکر کنند ناشناس عزیز. عصایم را ببینند و دم خروس را نه.

ناشناس گفت...

سلام
به هر حال دوستت داریم خارخاری عزیز
فقط بنویس

ناشناس گفت...

جنگ جهانی دوم

ناشناس گفت...

شما میتوانستید مثل من چیزی ننویسید ولی مسخره کردن ستار بهشتی و بقیه کسانی که بقول شما گرفتار میشوند در شان شما نبود. یعنی بقیه مطالبی را هم که عنوان میکنید در همین معیار است؟

نوروزی دیگر

پول خوشبختی نمی می آورد

 غمگین نباشید و تلاش کنید به ادامه زندگی به خوشبین ترین حالت ممکن. زیرا برای غصه  خوردن در هر موقعیتی که فکرش را کنید سوژه مناسب پیدا می شود...