۲۱ آذر ۱۳۹۱

این گروه شرور

وقتی دختر کوچکی بودم، خانواده ها این قدر سوت و کور نبودند، هر کس یک بچه یا دوبچه داشته باشد از این هم نترسد که ممکن است این بچه ها در آتش سوزی مدرسه یا اردوی راهیان نور از بین بروند.
خاله و عمه و عمو و دایی آن قدر بچه داشتند که شماره اشان از دست خودشان هم در رفته بود. ارتباطات هم به قدر کفایت قوی بود که یک دفعه ببینی در یک میهمانی خانوادگی، ده بچه در حیاط،  وسطی بازی می کنند، چهار تا سر دیوار هستند، سه تا از درخت رفته اند بالا، دو تای دیگر با وجود صغر سن! آن پشت مشت های دیوار سیگار می کشند و یا کارهای خلاف دیگری انجام می دهند.
خلاصه ما بچه ها قبیله ای بودیم برای خودمان و بازی هایی داشتیم در نوع خودش مثال زدنی. یکی از دل مشغولی های ما ترتیب دادن گروه اراذل و اوباش بود! گروهی که تمام هدفش  خرابکاری بود! ما اساسنامه داشتیم،  رهبر گروه داشتیم،‌ معاون درجه اول داشتیم، منشی داشتیم، اعضای رده بالا و رده پایین داشتیم. کارهایمان هم عمدتاً روی دزدی از یخچال، جیب بری از بزرگترهای خانواده، زدن بچه پول دار های محله،‌ باج گرفتن از یکی یکدانه های فامیل، درست کردن شراب و... متمرکز بود.
مسلم است که هر غنیمت خوب و هر دست آورد عالی همیشه بین اعضای شرور  به نسبت رتبه ای که داشتند تقسیم می شد. اعضای رده پایین  به ترتیب بی اهمیت شدن رتبه اشان،‌ از محرومیت های بیشتری برخوردار بودند.
مثلا وقتی قرار بود گروه شرور بنشینند و مشروب بخورند. واضح است که بزرگترها آب آلبالو می خوردند و  سهم اعضای رده پایین  سرکه ای بود که با آب رقیقش کرده بودند. یا آبی  که آب رقیق تری به آن اضافه شده بود!
کم کم میان اعضای گروه اختلاف نظر پیش آمد. بی عدالتی باعث شده بود که بچه ها به جان هم بیفتند. حتی درگیری هایی میان  سردسته های شرور  بروز کرده بود. عده ای از شرورهای بزرگ، نسبت به ضعیف ترها ترحم بیشتری می کردند. دزدکی به آن ها خوراکی می رساندند یا پنهانی زخم هایشان را می بستند یا در مقابل شرورتر های دیگر سینه سپر می کردند و جلوی ظلم بیشتر را می گرفتند.
چیزی که برای من این روزها عجیب است این است که بی عدالتی و بی قانونی باعث شد  "خیر"  بدون آن که دعوتش کرده باشیم به ما تحمیل شود! کسی دنبال خوبی و عدالت نبود چون اساس گروه بر این اصل استوار نبود اما بدون قانون و عدالت حتی این گروه شرور هم نمی توانست به راه خودش ادامه دهد.
بنابراین آرام آرام همه مجبور شدند تن به قوانین بدهند! قوانین اولیه که به شکل ظالمانه ای اجرا می شد، به ناچار به رویه معقول تری تغییر شکل داد. و کم کم گروه شرور از هم پاشید! و بچه ها به یک دسته ی کوچک بی آزار مبدل شدند.


۲ نظر:

ناشناس گفت...

salam az bargashtaneton khoshhalam ,har az gahi be omide bargashtaneton ye sari inja mizadam
,hala vaghan bargashtin ya 2bare velemon mikonin mirid?

از نوع پنج دنده اش گفت...

عجب استعاره هایی دارید!
برسد بگوش آنها که باید بشنوند و خود را به نشنیدن زده اند.
دیریا زود دارد، ولی سوخت و سوز ندارد.

نوروزی دیگر

پول خوشبختی نمی می آورد

 غمگین نباشید و تلاش کنید به ادامه زندگی به خوشبین ترین حالت ممکن. زیرا برای غصه  خوردن در هر موقعیتی که فکرش را کنید سوژه مناسب پیدا می شود...