تاسوعا و عاشوراكه به اتفاق خانواده رفته بوديم خدمت مادر بزرگوارم، ايران را هم برده بوديم. نزديك خانه ايشان يك سوپري خيلي روبراهي است كه خيلي جنس هاي خوبي دارد، اما متاسفانه اين از خدا بي خبر در تمام مدت ايام عزا با سماجت تاسف باري سوپرش باز بود و به مشتري ها سرويس مي داد كه خوب جزايش را نيز ديد!
درخنزر پنزرهاي سوپر بزرگ غذاي گربه هم داشتند كه در جعبه هاي كوچكي نگهداري مي شد.من معمولا عادت ندارم ايران را زيادي لوس و ننر كنم به همين دليل هميشه خودم برايش غذا درست مي كنم يك سوپي كه از جو پرك و سنگدان مرغ و ماهي كيلكا و هويج و كلم و سبزي ... درست مي شود، ايران هم خوب با اين غذا خودش را بسته است و مي داند اگر زمين به آسمان بيايد و آسمان به زمين بپرد بيشتر از اين، فقط ممكن است از غذاي خانواده چيزي به او بدهم و لاغير. اما آن روزها گرفتارشده بودم خودمان آشپزخانه را تعطيل كرده بوديم و از صبح تا شب مي نشستيم تا در و همسايه و دوست و آشنا و فاميل در اين ظرفهاي يك بار مصرف كيسه كيسه برايمان غذا بياورند، ولي ايران نمي دانم چه مرگش شده بود لب به غذاي نذري نمي زد. نه قيمه دوست داشت نه قورمه مي خورد، نه آبگوشت به مذاقش خوش مي آمد. نمي دانم شايد هم ويار كرده بود. القصه دستم توي پوست گردو مانده بود از طرفي نمي شد بزنم توي سرش و بگويم همين است كه هست اين طفلي را خودم بردم تهران در به در به دنبال جفت و تا حامله اش نكردم خيالم راحت نشد! بنابراين جور بخصوصي نسبت به او احساس تعهد مي كنم. لاجرم ناچار شدم بروم سوپري و يك جعبه از اين خوراكهاي كنسروي برايش بخرم به قيمت 1800 تومان خيلي هم ناراحت بودم كه پول داده ام براي اين چيزها .خيلي هم سعي كردم كه مادر جانم اين غذا را نبيند چون ايشان حتما مواخذه ام مي كردند كه: خارخاري خجالت بكش! مردم نان ندارند بخورند تو رفته اي براي گربه ات كنسرو خريده اي ؟
القصه غذا را آورديم خانه دور از چشم مادر يك گوشه كناري بازش كرديم ديديم اين جعبه در واقع چهار عدد قوطي كنسرو كوچك بود شامل: فيله گوساله ، تن ماهي ، خوراك بوقلمون و دل و جگر مرغ رويش هم خيلي واضح و آشكار نوشته بود هر قوطي 1800 تومان! يعني سوپري بدبخت خودش نمي دانست چه گنجي را به من داده آن هم به يك چهارم قيمت. معطل نكردم دوباره شال و كلاه كردم و رفتم 4 تا جعبه ديگر هم گرفتم. اما دلم رضا نمي داد به آقاي خانه گفتم : آقا جان چنين شانسي فقط يكبار در خانه آدم را مي زند اگر مي شود شما هم برو 5 تاي ديگر بخر. ايشان هم البته رفتند، خريدند و آمدند. ديگر نمي شد اين راز بين خودمان بماند. بنابراين كل خانواده را در جريان گذاشتم و گفتم: خواهر ها و برادرهاي عزيزم درست است كه در اختلاس هميشه به روي ما بسته است و فقط به روي بعضي ها باز است اما امروز وقتش رسيده كه ما خودمان را نشان دهيم يك آزمايش كوچك پيش روي ما قرار داده اند بلند شويد برويد هر كدام دو سه بسته غذاي گربه بخريد بياوريد كه هر بار خريد هزاران تومان به سودمان تمام مي شود. برادر جان و خواهر جانمان اينها، هم كه محتويات بسته بندي را مي ديدند سرشوق مي آمدند و اذعان مي كردند كه اينها خيلي گران است و فروشنده بدبخت نمي دانسته كه بايد در اين جعبه را باز مي كرده و به ازاي هر چهار قوطي 7200 تومان مي گرفته است، و بعد هر كدام نوبت به نوبت با شور و شعفي وصف ناپذير مي رفتند براي خريد غذاي ايران. به اين ترتيب تا همان شب عاشورا آنقدر خواهر و برادر و خواهر زاده و برادر زاده رفتند و آمدند و 5 تا 5 تا و 4 تا 4 تا از اين بسته هاي كنسرو چهار تايي خوراك گربه خريدند كه هم ما كفگيرمان خورد به ته ديگ و هم كف طبقه غذاي گربه سوپري نزديك خانه ي مامانم اينها را ليس زديم.
حالا ما صاحب يك مجموعه پنجاه تايي غذاي گربه ي 4 تايي بوديم كه هر كدام را به يك چهارم قيمت خريده بوديم. از طرفي ايران چنان استقبالي از اين كنسروهاي آماده خوشمزه كرد كه همه ي ما به صرافت افتاديم يكي يك انگشت از اين كنسروها بخوريم ببينيم اين حيوان براي چه چيز اين كنسروها اينقدر سرو دست مي شكند ( كه البته چيز خوبي هم بود و حق داشت ).
اما حالا كه كار از كار گذشته و ايران ما نصف غذاها را خورده و به موعد زاييدنش نزديك مي شويم ناگهان اين دلشوره به دل و جان من افتاده است كه اگر به ايران چيز حرامي بدهم بخورد آيا ممكن است بچه هايش گوگوري مگوري شوند؟ و يعني ممكن است خوراكي حرامي كه برايش دست و پا كرده ام به او نسازد و بچه ها را ناكار كند؟ مثلا از تعدادشان كم شود، يا ناقص به دنيا بيايند، يا زايمانش سخت شود، يا حتي لقمه ي حرام توي گلويش بماند و خداي نكرده خداي نكرده، زبانم لال ايران از دست برود؟ اصلا يك سوالي براي من ايجاد شده است" آيا حكم حلال و حرام خوردن براي حيوانات همان حكمي را دارد كه براي انسانها؟" و اصلا حلال و حرام خواري در حيوانات تاثير سوء بر زندگيشان مي گذارد؟
شايد هم وقتي حساب گرسنگي است حلال و حرام،رتته مي شود و خون حيوانات هم، بر هم حلال مي شود چه برسد به چيزهاي ديگر! شايدهم همين است كه مي بينيم كبك، شكار روباه است و ميش، شكار گرگ و آهو، شكار يوز . و تازه الان است كه مي فهمم چرا به بعضي ها حرام خواري مي سازد و هر چه حرام خوارتر هستند سرحال ترند و بيشتر خوش خوشانشان مي شود.