بیزقولک متوجه چیزعجیبی شده است . او با سواد نیم بندش نوشته های درو دیوار شهر را می خواند ومی گوید : مامان لوله باز کنی یعنی چه ؟ چرا همه جا نوشته لوله باز کنی ؟ آخر کدام لوله ؛ کجا ؟ چرا این لوله را کسی تا به حال باز نکرده ؟ من می گویم : این همان چیزی است که من همیشه می گویم : ما با شبکه وسیعی از لوله ها طرف هستیم که گاهي بند مي آيند . با حیرت نگاهم می کند . ادامه می دهم : آنچه مسلم است باید همه ی لوله ها باز باشد . در مورد گرفتگی لوله ی جارو برقی من حتی یک پست نوشته ام . او می گوید : همان وقتی که جوراب من تویش گیر کرده بود و نزدیک بود منفجر شود . می گویم : بله و اگر منفجر می شد همه چیز را به کثافت می کشید . می گوید : پس همه ي لوله ها را بايد زود باز کرد . من می گویم : اما لوله ها همه جا پراکنده اند ؛ در خانه ها ؛ در کوچه ها ؛ خیابانها ؛ شهرها ؛ حتی در بدن خودمان . لوله ها می توانند محتوی هر چیزی باشند ؛ از آشغال و چیزهای دور ریختنی بگیر تا آب مایع حیات ؛ خون , گاز , نفت ؛ پروتئینهایی که تبدیل به انسان می شوند ؛ انسانهایی که تبدیل به حیوان می شوند . لوله ها گاهی میلیمتری هستند ؛ گاهی خیلی باریکتر و ریزتر از چیزی که بتوان دیدشان و گاهی آنقدر بزرگ که شبکه ی پیوسته ای از انسانها را در خود جای می دهند . او دوست دارد در مورد شبکه و این چیزها توضیحاتی به او بدهم اما من حوصله اش را ندارم . می گویم : ببین وضعیت ما بحرانی است . بحران یعنی چه ؟ را ول کن . وضعیت ما آشغال است . در گذشته بعضی آدمها در شبکه حیات ایدئولوژیکی ، فرهنگی و سنتي ما ایرانی ها وجود داشتند که کارشان را خوب بلد بودند.
آنها با ساختن یک اسطوره یا افسانه گیرها را باز می کردند . اما حالا آنها مرده اند و جنازه همین آدمها و اسطوره ها و افسانه هایشان همه با هم لوله ها را مختل کرده است . عده ای آمدند و ناشیانه ابزارها را بی اثر کردند همین است که دیگر هیچ امامزاده ای به ما معجز نمی دهد و اینطوری شد که لوله ها بسته شدند . چطور این لوله باز می شود را کسی نمی داند . ولي همه مايلند که خودشان لوله را باز کنند و به همين دليل همه جا به درو دیوار شهر نوشته اند لوله بازکنی ؛ راستش را بخواهي همه فهمیده اند که این کار حیاتی است و باید زودتر بازش کنیم .
بیزقولک با تعجب به من نگاه می کند . من با تعجب به او نگاه می کنم . عجب دنیای عجیبی است .